ترم جدید با رنگ و بوی واقعی زمستون....

     اول یه سلام و خسته نباشید حسابی برای امتحانایی که چه خوب و چه بد گذروندیم 

   

آرزو دارم با بارش هر دونه از برف زمستونی یه غم از رو دلت کم بشه دوست خوبم... 

******

دوم تبریک برای شروع ترم جدید به همه دوستان بخصوص دوستان ترم بهمنی 

 

سوم یه سوال:از شرایط و جو دانشگاه تو زمان امتحانات راضی بودین؟

داستان عاشقانه

                    

مرد و زن جوانی سوار بر موتور در دل شب می راندند.آنها عاشقانه یکدیگر را دوست داشتند.

زن جوان: یواش تر برو، من می ترسم.
مرد جوان: نه، اینجوری خیلی بهتره.
زن جوان: خواهش میکنم ، من خیلی می ترسم.
مرد جوان: خوب، اما اول باید بگی که دوستم داری.
زن جوان: دوستت دارم، حالا میشه یواش تر برونی.
مرد جوان: منو محکم بگیر.
زن جوان: خوب حالا میشه یواش تر بری.
مرد جوان: باشه به شرط اینکه کلاه کاسکت منو برداری و روی سر خودت بذاری، آخه نمیتونم راحت برونم، اذیتم میکنه.

روز بعد ، واقعه ای در روزنامه ثبت شده بود: برخورد موتور سیکلت با ساختمان حادثه آفرید. در این سانحه که به دلیل بریدن ترمز موتورسیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین زنده ماند و دیگری درگذشت. مرد جوان از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود. پس بدون اینکه زن جوان را مطلع کند با ترفندی کلاه کاسکت را بر سر او گذاشت و خواست تا برای آخرین بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش رفت تا او زنده بماند. دمی می آید و بازدمی میرود. اما زندگی غیر از این است و ارزش آن در لحظاتی تجلی می یابد که نفس آدمی را می برد.

شاد بودن، تنها انتقامی است که میتوان از زندگی گرفت . ارنستو چه گوارا

رو به پنجره....(داستانک)

در بیمارستانی دو بیمار در یک اتاق بستری بودند یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر...........

 
 ادامه را حتما بخوانید
ادامه مطلب ...

من عاشق والدینم هستم....

 دوستان فقظ امیدوارم همیشه تا آخرعمر سایه شون بالای سرمون باشه...ادامه مطلبو از دست ندین

 

آدما تا وقتی کوچیکن دوست دارن برای مادرشون هدیه بخرن اما پول ندارن.
وقتی بزرگتر میشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتی هم که پیر میشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتی همه مادرای دنیا...

 

ادامه مطلب ...

روبان قرمز(داستان کوتاه)

چشمهایش را باز کرد...باز هم صبح...

صبحانه مختصری خورد.نگاهی به داروهایش انداخت و بدون اینکه به آنها دست بزند از آشپزخانه خارج شد...


ادامه مطلب ...

باز از اون جمله های قشنگ ......

* هیچکس مسئول خوشبختی تو نیست، مگر خودت!

 

*صدا کن مرا که صدایت زیباترین نوای عالم است.

صدا کن مرا که صدایت قلب شکسته ام را تسکین می‌دهد.

صدا کن مرا تا بدانم که هنوز از یاد نبرده ای مرا.

نشسته ام تا شاید صدایم کنی صدایم کنی و محبت بی دریغت را نثارم کنی.

 

ادامه مطلب ...

کوک کن ساعت خویش....

کوک کن ساعتِ خویش !

 اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر

 دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

  کوک کن ساعتِ خویش !

 که مـؤذن، شبِ پیـش

 دسته گل داده به آب

 و در آغوش سحر رفته به خواب

 کوک کن ساعتِ خویش !

 شاطری نیست در این شهرِ بزرگ

 که سحر برخیزد

شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

 دیر برمی خیزند

 کوک کن ساعتِ خویش !

 که سحرگاه کسی

 بقچه در زیر بغل، راهیِ حمّامی نیست

 که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او

 برخیزی

 کوک کن ساعتِ خویش !

 رفتگر مُرده و این کوچه دگر

 خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

 کوک کن ساعتِ خویش !

 ماکیان ها همه مستِ خوابند

شهر هم . . .

 خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

 کوک کن ساعتِ خویش !

 که در این شهر، دگر مستی نیست

 که تو وقتِ سحر، آنگاه که از میکده برمی

گردد

 از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

 کوک کن ساعتِ خویش !

 اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،

و در این شهر سحرخیزی نیست.