سلام دوستان عزیز
از اونجایی که ما انسانها هر کاری رو که توصیه کنند عکسش رو انجام میدیم، در اینجا شعری رو گذاشتم تا طبق روال همیشه اون طور که باید تاثیرش رو روی هممون بزاره...ان شا الله...
اگــــه یـه روز رفتی یــه جــــای دنیــــا
واسه خـودت ماشین خریدی اونجــــــا
یه چی بخر شبیه پیکـــــان بــــــــاشه
صندلیاش مدل جـــــوانـــــان بــــــاشه...
ادامه مطلب ...
تغییر فضای روانی بیمارستان برای بیمار و همراهانش شاید در برخی
اوقات از درمان اثر بخش تر باشد. خصوصا اینکه بیماران در سنین
کودکی باشند یا سالمندان مبتلا به بیماری های جدی و یا حتی جوانانی
که به بیماری های سخت مبتلا هستند. برای آرامش بخشیدن به دل های
پریشان بیماران حتی می توان به خنداندن متوسل شد چراکه خنده بر هر
درد بی درمان دواست.
تصاویر زیر بیمارستانی در کشور اسلوونی را نشان می دهد که پزشکانش
برای تقویت روحیه ی بیمارانشان نقش دلقک را بازی می کنند. به نقل
از رویترز از سال 2004 تابحال با الهام از دکتر آدامز این شیوه را
در بیمارستان های مختلف سراسر اسلوونی بکار می برند بطوریکه پروسه
ی این نوع درمان بسیار نتیجه بخش بوده و در تسریع بهبودی بیماران
بویژه بخش کودکان کمک شایانی نموده است.
ای حافظ شیرازی... تو کاشف هر رازی
ما طالب یک فالیم... برما نظر اندازی!
شب یلداتون پیشاپیش مبارک دوستان!
کاش وقتی زندگی فرصت دهد
گاهی از پروانهها یادی کنیم
کاش بخشی از زمان خویش را
وقف قسمت کردن شادی کنیم
کاش وقتی آسمان بارانی است
از زلال چشمهایش تر شویم
کاش دلتنگ شقایقها شویم
به نگاه سُرخشان عادت کنیم
.
.
.
حافظ، از افتخارات شعر و ادب و جامعه پارسی و ایرانی است. او ده ها جلد مثنوی و دیوان و قصاید ندارد! او صدها هزار بیت غزل و شعر ندارد! حافظ تنها یک دیوان غزل دارد. غزل هایی زیبا، زمینی و ماندگار!
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند چه دید اندر خم این طاق رنگین؟
تشنه ام این رمضان تشنه تر از هر رمضانی شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی لیله القدر عزیزی است بیا دل بتکانیم سهم ما چیست از این روز همین خانه تکانی
معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛
چوشهری فروخفته خاموش شد
سخن های ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد...
کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت. تصمیم گرفت زیر درخت مدتی استراحت کند. لذا کلاه ها را کنار گذاشت و خوابید. وقتی بیدار شد متوجه شد که کلاه ها نیست. بالای سرش را نگاه کرد. تعدادی میمون را دید که کلاه ها را برداشته اند. فکر کرد که چگونه کلاه ها را پس بگیرد...