حال ماخوب است,ولی توباورنکن...

 

  هر از گاه در گذر زمان در گذر بی صدای ثانیه های دنیای فانی جرس کاروان از رحیل مسافری خبر می دهد که در سکونی آغازی بی پایان را می سراید.. 

 

سلیمه جان 

تسلیت واژه ی کوچکیست دربرابرغم بزرگت... 

ازخدای متعال برایت صبرآرزومندیم....

حالم خوبه....

و سلام نام خداست ... ....تا بدانند همه تا تولد باقیست ... می توان گفت خدا امیدش .... به رها گشتن انسان باقی است ... زندگی سبزترین آیه در اندیشه برگ ... زندگی خاطر دریایی یک قطره در آرامش رود ... زندگی حس شکوفایی یک مزرعه در باور بذر زندگی باور دریاست ،دراندیشه ماهی در تنگ... زندگی ترجمه روشن خاک است در آیینه عشق.. . زندگی فهم نفهمیدن هاست ... زندگی،سهم تو از این دنیاست... . زندگی پنجره ای باز به دنیای وجود... تا که این پنجره باز است .،جهانی با ماست ؛ آسمان ,نور,خدا,عشق,سعادت باماست ... . فرصت بازی این پنجره را دریابیم .. در نبندیم به نور.. در نبندیم به آرامش پرمهر نسیم ... پرده از ساحت دل برگیریم رو به این پنجره با شوق سلامی بکنیم ... زندگی رسم پذیرایی از تقدیر است ... سهم من ،هر چه که هست ... من به اندازه این سهم نمی اندیشم .. وزن خوشبختی من ،وزن رضایتمندی است ... شاید این راز،همان رمز کنار امدن و سازش با تقدیر است ... زندگی شاید ،شعر پدرم بود که خواند ... چای مادر که مرا گرم نمود ... نان خواهر که به ماهی ها داد ... زندگی شاید آن لبخندی است که دریغش کردیم ...! زندگی ،زمزمه پاک حیات است میان دو سکوت.. زندگی خاطره آمدن و رفتن ماست ... لحظه آمدن و رفتن ما تنهاییست .. من دلم می خواهد،قدر این خاطره را دریابیم ... پ.ن1:این شعر سهراب رو خیلییییییییییییییی دوست دارم خییییییلیییییییییییییییی .... پ.ن2:من این روزا حالم به لطف خیلیا خیلی خوبه ...خیلی .... پ.ن3:ممنون خداجونم...

خداجون کجای کارم؟؟!!!

 

تو حساب و کتابمون با خدا چند چندیم؟؟؟!!!! خداجونم می دونم حواست بهم هس ...

این روزا خیلی عجیب تر یادت می افتم ... بازم مث همیشه هوامونو داشته باش ...

بیا وسبزمونو گره بزن به سرنوشت...

دیدن تو عیدی من،

      برق چشمات شادی من

عیدی تو هر چی دارم،

      تا تو رو دارم انگار دنیا رو دارم





طرح لبخند خدا روی لب تمام گلهاست، باید از گلها بپرسیم خونه ی دوست کجاست

تو رو هر لحظه که نقاشی کنم بهار میاد، روی تقویم بهار لحظه ی دیدار میاد


عاشقی عمر مفید ساعت و ثانیه هاست، از زمان گل سرخ عشق بهار دلهاست...



پ.ن:سلام,سال 92 هم داره تموم میشه.با همه خوبی ها وبدی ها..
      خیلیا دلمونو شکستن,دل خیلیا روشکستیم...
      خیلیا از تنهایی در اومدن,خیلیا تنها شدن...
      خیلیا رفتن,خیلیا هم موندن....
      عید همه ی این خیلیا مبارک...
                                                                                    عید تو هم مبارک...

حتما لازمه ....

شاید گاهی چشم‌های ما نیاز داشته باشند که با اشک‌های‌مان شسته

شوند، تا بار دیگر زندگی را با نگاه شفاف‌تری ببینیم...



ساده که میشوی ....همه چیز خوب میشود....خودت....غمت
 مشکلت...غصه ات....هوای شهرت....آدمهای اطرافت
 حتی دشمنت
پ.ن :::
امروز که اومدم یادم اومد چقدر دلم برا اینجا تنگ شده بود ...

یکی بود,یکی نبود....

همیشه داستان بابودیکی  ونبود دیگری آغازمی شود....


که یکی بود ویکی نبود.یکی رفته بود,یکی مانده بودو گریه کرده بود...



مانده بودوهیچ جا نرفته بود...مانده بودوباران راممنوع کرده بودتا تو یادش نیفتی...


مانده بود ودریا رامنع کرده بود تاخاطر تو آزرده نشود..


مانده بود ودیگرشعر نگفته بود...


مانده بود....آن دیگری رفته بود...






هست....




نسیـــم ، دانــه را از دوش مـورچــه انـداختــــ . . . . .


مورچـه دانـه را دوبـاره بر دوشـش گرفــت و رو به خــدا گفــت:


...... گــاهــی یــادم مـــی رود کــه ، هستی. . .


کـاش بیـشتـــر نسیــ-م بــوزد . . . . .

ثبت موقت....

باورکن....

 

گاهی گره هایی توزندگی هست که نبایدیازشون کرد...

گاهی بایدغرورداشت...بایدبه زندگی وگره هاش بی اعتنابود...

کلاف زندگی رودرهرحالی بگیروبرو...آنقدرهافرصت نداری که سرهرگره ای توقف کنی وبرای بازکردنش تلاش...

باورکن...

وجود بعضی آدمهاتوزندگیت حکم همون گره روداره...

هرچه بیشترتوقف کنی اون گره سرسخت ترمیشه وغرور توپایمال تر...

باورکن....

گرهی که نخوادبازبشه هرچقدرهم که سرسخت باشی بازنمیشه....

شایداون گره منتظردست دیگه ای باشه وتوخبرنداری....

تاب...

کودک که بودم تاب بازی بهانه خنده های بلندم بود...

 

حالا که بزرگ شده ام...

 

چه بی تابم...

 

!!!ADVANCED CPR




کارگاه احیای قلبی ریوی به صورت پیشرفته شروع شد...
لطفادرصورت تمایل به آموزشکده فوریت های پزشکی بیرجند مراجعه کنید!!!

عنوان ندارد...

کوچه ها را بلد شدیم

رنگهای چراغ راهنمارا

جدول ضرب را

دیگر در راه هیچ مدرسه ای گم نمیشویم

اما گاهی میان آدمها گم میشیوم

آدم ها را بلد نیستیم انگار....

 

کلاغی که رفت...

 

 

سرنوشت درختان باغمان تبر است...

 

 

گذری ازتابستانی گرم به پاییز...

پاییزفصل رسیدن انارهای سرخ است...

 

وانارچه دل خونی داردازرسیدن...

 

 

خداحافظ تابستان...خداحافظ فصل خاطرات کودکانه...خداحافظ ماه دوست داشتنی من،شهریور...

سلام پادشاه فصل ها...سلام پاییز...

میلادت مبارک امام مهربانی ها...


دست من ودامان تو

من دست خالی آمدم...


درد من ودرمان تو

سر تابه پادرد وغمم...

 

وااااااااااای خدا چی میشه؟؟؟!!!!!

اگه یه روزی که حسابی خسته ای و درگیر روزمرگی هات شدی نا امید از همه جا ،یهو واست این اس ام اس بیاد چیکار میکنی؟؟؟


من که حتما گریه م میگیره شک ندارم...

خداجونم میشه یه بار اینجوری غافلگیرمون کنی؟؟؟

همیشه هستیا ولی اینجوری خیلی دوست داشتنی تره:-)

دلم روشنه...

تاوان...

 

اینبار شاید یکم تلختر....

  مرد، دوباره آمد همانجای قدیمی روی پله های بانک، توی فرو رفتگی دیوار یک جایی شبیه دل خودش، کارتن را انداخت روی زمین، دراز کشید، کفشهایش را گذاشت زیر سرش، کیسه را کشید روی تنش، دستهایش را مچاله کرد لای پاهایش…

خیابان ساکت بود، فکرش را برد آن دورها، کبریت های خاطرش را یکی یکی آتش زد.

در پس کورسوی نور شعله های نیمه جان ، خنده ها را میدید و صورت ها را صورتها مات بود و خنده ها پررنگ ، هوا سرد بود، دستهایش سردتر، مچاله تر شد، باید زودتر خوابش میبرد

صدای گام هایی آمد و .. رفت، مرد با خودش فکر کرد، خوب است که کسی از حال دلش خبر ندارد، خنده ای تلخ ماسید روی لبهایش.

اگر کسی می فهمید او هم دلی دارد خیلی بد میشد، شاید مسخره اش می کردند، مرد غرور داشت هنوز، و عشق هم داشت، معشوقه هم داشت، فاطمه، دختری که آن روزهای دور به مرد می خندید، به روزی فکر کرد که از فاطمه خداحافظی کرده بود برای آمدن به شهر…

گفته بود: بر میگردم با هم عروسی می کنیم فاطی، دست پر میام …فاطمه باز هم خندیده بود.

آمد شهر، سه ماه کارگری کرد، برایش خبر آوردند فاطمه خواستگار زیاد دارد، خواستگار شهری، خواستگار پولدار، تصویر فاطمه آمد توی ذهنش، فاطمه دیگر نمی خندید…

آگهی روی دیوار را که دید تصمیمش را گرفت، رفت بیمارستان ، کلیه اش را داد و پولش را گرفت ، مثل فروختن یک دانه سیب بود…!!!

حساب کرد ، پولش بد نبود ، بس بود برای یک عروسی و یک شب شام و شروع یک کاسبی!!!

پیغام داد به فاطمه بگویند دارد برمیگردد…

یک گردنبند بدلی هم خرید، پولش به اصلش نمی رسید، پولها را گذاشت توی بقچه، شب تا صبح خوابش نبرد.

صبح توی اتوبوس بود، کنارش یک مرد جوان نشست.

ادامه نوشته

روزت مبارک پدر...

 

پــــــــــــــــ مثل پـــــــــــــــــناه....

 

پــــــــــــــــــ مثل پـــــــــــدر.......

 

 

!!!

 

گاهی باید دل را خوش کرد حتی به هیچ....

 

 

یه لقمه لبخند....

پ.ن 1:سلام دوستای گلم...

پ.ن2:من حواسم نبود کلاه آ رو نذاشتم شما بی زحمت بخونین آینه!!!

پ.ن3:این آهنگ رو یادمه زمان کنکورم تیتراژ گزینه2بود خیلی بهم آرامش می داد مخصوصا اون جملش که قرمزش کردم....

پ.ن4:این پست رو فقط گذاشتم که بگم زندگی اونقدرا که ما فکر می کنیم تلخ نیس!!!من فک می کنم زندگی رو هرجور که بهش نیگا کنی همونجوری میگذره ...

پ.ن5:زندگی رو سخت نگیریم ، ماها یکی رو داریم که اون بالا نشسته و حسابی هوامونو داره پس اصلا غصه معنا نداره....

پ.ن6:لبخند بزن

بدون انتظار هیچ پاسخی از دنیا
و بدان که همین دنیا روزی آن قدر شرمنده می شود
که به جای پاسخ به لبخندهایت
با تمام سازهایت می رقصد
باور کن!

...

خدایــــا
دستم به آسمانت نمی رسد
امـا...
توکه دستت به زمین می رسد
بلندم کن!

 

دلت که گرفت...

دلـــت کـه گـرفــت ،

ديگر مـنـتِ زميـــن را نــکـش ..

راهِ آسمـان بـاز است ...

پر بکش ...

او هميشه آغوشش باز است ،

نگفته تو را مي خواند ...


 

بی عنوان..

 

 
 دل های دریایی همیشه ارامن... 

حتی اگه طوفان حوادث ریز و درشت زندگی ٬تکونشون بده...

غم هارو تو وجودشون حل میکنن و شادی هارو

با موج لبخند راهی ساحل دل دیگرون میکنن...

 

 

 

روزت مبارک مادر...

 

به یاد می آورم لحظه های فراز را که :

صدای او اعتبارم می بخشید

و لحظه های نشیب را که اعتمادم

به یاد می آورم افرای افراشته ای را ، به یاد می آورم مادرم را . . .


 

دلم برا اینجا تنگ شده بود....

آموخته ام که خدا عشق است و عشق تنها خداست......

آموخته ام که وقتی نا امید می شوم ،خدا با تمام عظمتش عاشقانه انتظار می کشد

                                                دوباره به رحمت او امیدوار شوم...

آموخته ام که اگر تاکنون به آنچه خواسته ام نرسیدم.،خدا

                                                       برایم بهترش را در نظر گرفته ...

آموخته ام که زندگی دشوار است.....

                                                            ولی من از آن سخت ترم....

پ.ن۱:به قول یه دوست خوبی که داشتم:به رسم ادب سلام.....خوبین؟

پ.ن۲:مرسی دوستای گلم بابت پستای قشنگتون ممنون که نذاشتین وبمون احساس تنهایی و بی کسی بکنه!!!!!

پ.ن۳:منم فک کنم باید مث مرضیه بگم طلسم رو شکستم تا اومدم!!!،،،هر چند خودتون کم و بیش در جریان درگیریهای این هفته من بودین دیگه!!!!!

پ.ن۴:کاش از این پست بالا سرسری رد نشیمو یه کوچولو باورش کنیم.....

پ.ن۵:دوست دارم همیشه شاد باشین.....

 

فراموشی...

قصهء فراموشی، قصهء روزگار است.

اگر زنده باشی و زندگی کنی روزگار مهر فراموشی بر پیشانیت خواهد زد،این اقبال توست پس گلایه ای نیست تو سعی کن فراموش نکنی آنکه را در تنگنای زندگی به یاد توست.

 

 

                                        

یاد من باشد فرداحتماً

یاد من باشد فرداحتماً

دو رکعت راز بگویم با او

وبخواهم از او که مرادریابد

ودل از هرچه سیاهی است بشویم فردا....

یاد من باشد فرداحتماً                            

باور این را بکنم که دگرفرصت نیست

وبدانم که اگر دیر کنم مهلتی نیست مرا

وبدانم که شبی خواهم رفت

وشبی هست مرا که نباشد پس از آن فردایی....

 

چی بودیم چی شدیم!!!!!!!!1

من همان دخترک غم زده ی دیروزم
من همان کودک بی تاب برای بودن
که دلش رادراندوه به زنجیرکشید
وبه اندازه ی دل رنج کشید
وبه اندازه ی بی معرفتی دردکشید

روزی....

تو سکوت می کنی

فریاد زمانم را نمی شنوی ,

یک روز من سکوت خواهم کرد .

تو آن روز

برای اولین بار

مفهوم "دیر شدن " را خواهی
فهمید ..