اسانسور

The Elevator

آسانسور

An Amish Boy and his father were in a mall.  They were amazed by almost everything they saw, but especially by two shiny, silver walls that could move apart and then slide back together again.

The boy asked, "What is this, father?" The father (never having seen an elevator) responded, "honey, I have never seen anything like this in my life, I don't know what it is."

While the boy and his father were watching with amazement, a fat, ugly old woman moved up to the moving walls and pressed a button. The walls opened, and the woman walked between them into a small room. 

The walls closed, and the boy and his father watched the small numbers above the walls light up sequentially.

They continued to watch until it reached the last number, and then the numbers began to light in the reverse order.

Finally the walls opened up again and a gorgeous 24-year-old blond stepped out. 

The father, not taking his eyes off the young girl, said quietly to his son, "Go get your mother.


 

پسر و پدر شهر ندیده ای داخل فروشگاهی شدندتقریبا همه چیز باعث شگفتی آنها می شد مخصوصا دو تا دیوار براق و نقره ای که می تونست از هم باز بشه و دوباره بسته بشه.پسر می پرسه این چیه.پدر که هرگزچنین چیزی را ندیده بود جواب داد :عزیزم من هرگز چنین چیزی تو زندگی ام ندیده ام نمی دونم چیه.در حالی که داشتند با شگفتی تماشا می کردن خانم چاق و زشتی به طرف در متحرک حرکت کرد و کلیدی را زد در باز شد زن رفت بین دیوارها تویه اتاقه کوچیک در بسته شد و پسر و پدر دیدند که شماره های کوچکی بالای لامپ هابه ترتیب روشن میشن.آنها نگاشون رو شماره ها بود تا به آخرین شماره رسیدبعد شماره ها بالعکس رو به پایین روشن شدند سرانجام در باز شد و یه دختر 24ساله خوشگل بور از اون اومد بیرون . پدر در حالیکه چشاشو از  دختربرنمی داشت آهسته به پسرش گفت :برو مادرتو بیار

نظرات 6 + ارسال نظر
امین 1391/02/12 ساعت 09:20 http://stnkums89.blogsky.com


سلام
خیلی با حال بود
ما هم از این در نقره ایا تو دانشگاه داریم اما هنوز یوزارسیف نیومده افتتاح کنه
موفق باشید

سلام ممنون بله متاسفانه وضع تو خوابگاهم همینه.البته خوابگاه خودمون منظورمه.شمارو نمیدونم...

مهسا آل طه 1391/02/12 ساعت 12:02

سلام .جالب بود.خسته نباشید.

سلام عریزم مرسی که نظر گذاشتی

مامایی بیرجند 1391/02/14 ساعت 12:49

سلام به همه بچه های مامایی
به پا خیزید ک قضیه حیثیتیه!!!
در نظرسنجیه باحالترین رشته دانشگاه فقط ما موندیمو فوریتا!!!
همین الان ب ما رأی بدید تا بازم مثله همیشه مامایی سرآمد همه رشته ها باشه
کلمه "مامایی" رو به این شماره اس ام اس کنید.
09398352313

!!!!!!!!!!!!!!!!!! 1391/02/24 ساعت 11:53

تا حالا شده عاشق بشی؟؟؟

میدونی عشق چه رنگیه؟؟؟

میدونی عشق چه مزه ای داره؟؟؟

میدونی عشق چه بویی داره؟؟؟

میدونی عاشق چه شکلیه؟؟؟

میدونی معشوق چه کار میکنه با قلب عاشق؟؟؟

میدونی قلب عاشق برای چی میزنه؟؟؟

میدونی قلب عاشق برای کی میزنه؟؟؟

میدونی ...؟؟؟



نه نمیدونم

Amorous,lonely.isolated 1392/03/28 ساعت 15:38

اول اینکه خیلى قشنگ بود بعد اون مرده خیلى نامرد بوده چون عشق ادم اگه 220 سالش هم بشه بازم بهترینه.

ممنون بله حق باشماست

هیرو 1392/04/02 ساعت 13:00

سلام مرده که به خاطر خودش نخواسته زنه وارد در نقره ای بشه بخاطر زنه بوده که خواسته حالی بهش بده

سلام بله اینو نگین چی بگین؟!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد